کد مطلب:129947 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126

یزید در خانه اش با مشکل روبرو می شود
عمق فاجعه كربلا همه جانها را تحت تأثیر قرار داد، به طوری كه به خانه ی یزید هم


نفوذ كرد و كنترل اوضاع از دست وی خارج شد. شواهد تاریخی كه این مطلب را ثابت می كند به این شرح است:

1. گریه زنان خاندان اموی

بلاذری گوید: هنگامی كه زنان حسین (ع) را نزد زنان یزید بن معاویه آوردند، چند تن از آنها فریاد برآوردند و شیون كردند. [1] .

ابن فتال گوید: سپس زنان حسین (ع) را نزد یزید بن معاویه - خداوند آن دو را لعنت و خوار كند - آوردند. پس زنان خانواده ی یزید و دختران معاویه و خانواده اش فریاد برآوردند و شیون كردند و ماتم گرفتند. [2] .

از فاطمه، بنت الحسین (ع) نقل است كه گفت: «پس بر آنها وارد شدم، و هیچ زن سفیانی ای را ندیدم، مگر آنكه بر صورت و سینه می زد و می گریست». [3] .

ابن صباغ گوید: (یزید) گفت: «آنان را به حرم وارد كنید»، چون آنها را وارد حرمش كردند، همه ی زنان خاندان یزید آمدند و به خاطر مصایبی كه بر آنها وارد آمده بود اظهار دلسوزی و اندوه كردند. [4] .

طبری به نقل از فاطمه، دختر علی (ع) می نویسد: «پس بیرون رفتند تا به سرای یزید وارد شدند. پس هیچ زنی از خاندان معاویه نماند، مگر آنكه به استقبالشان آمد و می گریست و بر حسین (ع) نوحه سرایی می كرد». [5] .

بلاذری می نویسد: چون سر حسین (ع) را نزد یزید بن معاویه بردند و بر خانواده اش در كاخ خضرا در دمشق وارد كردند، دختران و زنان معاویه فریاد برآوردند؛ و یزید می گفت:


ای فریادی كه از فریادگران نیكوست، چه آسان است مرگ بر نوحه سرایان؛

هرگاه خداوند كاری را مقدر سازد، انجام می شود. ما بدون انجام این كار هم از فرمانبرداری اینان خوشنود بودیم. [6] .

بلی، قاضی نعمان مطلبی رانقل كرده است كه از ریشه باآنچه گفتیم مغایرت دارد، و انگیزه و كیفیت گریه و زاری آنها صورت دیگری پیدا می كند. وی به نقل از
علی بن الحسین (ع) می نویسد: «فرمان داد كه زنان را نزد زنانش بردند. آن گاه فرمان به آوردن سر حسین (ع) داد و چوبدستی را بر روی دندانها بلند كرد. زنانش (زنان خاندان حسینی) كه چنین دیدند. صدا به گریه و زاری بلند كردند. پس - یزید ملعون - نزد زنانش رفت و گفت: شما را چه شده است كه همراه دخترعموهایتان نمی گریید؛ و برای نافرمانی خداوند و مسخره كردن اولیای الهی دستور داد كه همراهشان ناله و گریه كنند. سپس گفت: سرهای مردانی را می شكافیم كه برای ما عزیزند، ولی آنها نافرمان تر و ستمگرتر بودند.

ما شكیبایی ورزیدیم و شكیبایی خوی ما بود، با شمشیرهایمان كه سرها و دستها را می شكافد. شادمانی و طرب یزید فروكش كرد ولی زنان همچنان گریه و زاری می نمودند. زنان یزید نیز با آنان داد و فریاد می كردند و او می گفت: مانند ماتم این روز ندیده ام كه همه ی زنان برای كشتگان آنان بگیرند.

2. موضع گیری همسر یزید

طبری به نقل از قاسم بن بخیت می نویسد: چون بر یزید وارد شدند، سر را پیش او نهادند و ماجرا را برایش نقل كردند. گوید: هند، دختر عبدالله بن عامر بن كریز - كه همسر یزید بود - پس از شنیدن آن سخنان، سر را پوشاند و به مجلس آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! آیا این سر حسین، پسر فاطمه، دختر رسول خدا (ص)، است؟ [7] گفت: آری. برای فرزند رسول خدا (ص) و كسی كه قریش ماتم زده ی اوست شیون كن. ابن زیاد شتاب كرد و او را كشت، خداوند او را بكشد!» [8] .ولی خوارزمی این مطلب را پس از وقایع مربوط به ورود اهل بیت حسین (ع) به كاخ یزید نقل كرده و گفته است: «هند دختر عبدالله بن عامر بن كریز، زن یزید بیرون آمد و در حالی كه سرش برهنه بود پرده را درید. سپس به یزید پرخاش كرد و گفت: آیا سر پسر فاطمه (س) بر در خانه ی من آویزان است؟ یزید او را پوشاند و گفت: بلی! ای هند، برای او


شیون كن و بر پسر دختر رسول خدا (ص) و قریش ناب گریه كن! ابن زیاد شتاب كرد و او را كشت، خدا او را بكشد!». [9] .

در روایت سید محمد بن ابی طالب [10] و علامه ی مجلسی [11] آمده است كه او در حالی كه سرش برهنه بود، پرده را پاره كرد و به یزید كه در مجلس عمومی نشسته بود پرخاش كرد؛ پس یزید وی را پوشاند. بنابراین او پس از ورود اهل بیت به خانه اش به مجلس یزید رفته است.

ابن سعد گوید: «ام كلثوم، دختر عبدالله بن عامر بن كریز، بر حسین (ع) گریست. وی آن روز همسر یزید بن معاویه بود. یزید گفت: او حق دارد كه بر بزرگ و آقای قریش گریه و زاری كند». [12] .

3. خواب همسر یزید

علامه ی مجلسی گوید: در برخی از تألیفات اصحاب ما آمده است: «از هند، زن یزید، نقل است كه گفت: در حال رفتن به رختخواب بودم كه دیدم دری از آسمان گشوده شد و فرشتگان دسته دسته به سوی سر حسین (ع) می آیند و می گویند: درود بر تو ای یا ابا عبدالله، درود بر تو ای فرزند رسول خدا، من در همین حال بودم كه دیدم ابری از آسمان فرود آمد؛ كه مردان بسیاری در آن بودند. در میان آنان مردی بود با چهره ای چون ماه تابان. پیش آمد تا آنكه خم شد و دندان های جلوی حسین (ع) را بوسید و گفت: ای پسرم تو را كشتند! آیا آنان را می بینی كه تو را نشناختند و از نوشیدن آب منعت كردند. ای پسرم! من جد تو رسول خدایم، این پدرت علی مرتضی (ع) است، این برادرت حسن (ع) است این عمویت جعفر است، این عقیل است، این دو حمزه و عباسند؛ آن گاه اهل بیتش را یكی پس از دیگری برشمرد.


هند گفت: من سراسیمه و ترسان از خواب بیدار شدم و دیدم كه از سر حسین (ع) نوری می تابد. سپس در جست و جوی یزید برآمدم و دیدم كه در اتاقی تاریك رفته و رو به دیوار كرده و می گوید: مرا با حسین چه كار؟ غم و اندوه وجودش را در برگرفته بود. آن گاه در حالی كه سرش پایین بود به خواب رفت». [13] .

4. عزاداری حسین (ع) در خانه ی یزید

اهل بیت حسین (ع) كاخ یزید را به عزاخانه و ماتم سرای حسین (ع) تبدیل كردند؛ آنجا كه یكی از مورخان تصریح كرده است: «و ماتم به پا كردند»؛ [14] و این پس از ورود اهل بیت (ع) به خانه ی یزید بود.

برخی دیگر تصریح كردند كه آنها مدت سه روز برای حسین (ع) ماتم گرفتند. [15] .

اوضاع چنان بر ضد یزید بن معاویه ملعون تغییر كرد كه اقدام به برپایی عزا برای حسین (ع) به مدت سه روز كرد.

ابن سعد گوید: «یزید به زنان خاندان ابوسفیان فرمان داد كه سه روز برای حسین (ع) عزا به پا كردند. پس هر زنی كه به ما رسید گریه و شیون می كرد؛ و مدت سه روز برای حسین (ع) نوحه سرایی كردند». [16] .

بلاذری گوید: «هنگامی كه زنان حسین (ع) را نزد زنان یزید بن معاویه بردند، شماری از آنها فریاد برآوردند و شیون سر دادند و برای حسین ماتم به پا كردند؛ و گفته می شود كه یزید اجازه ی این كار را به آنها داد» [17] .


سید بن طاووس گوید: «سپس یكی از زنان بنی هاشم كه در خانه ی یزید بود شروع به گریه برای حسین (ع) كرد و می گفت: ای حبیب من، ای سرور من، ای سرور اهل بیت، ای پسر محمد، ای غمخواره بیوه زنان و یتیمان، ای كشته ی فرزندان فرومایگان. راوی گفت: هر كس صدای او را شنید، گریه كرد» [18] .

از برخی روایات چنین استفاده می شود كه عزاداری بیش از سه روز ادامه یافت؛ و شاید تعیین سه روز مربوط به فرمان عزاداری یزید باشد. علامه ی مجلسی به نقل از تألیفات برخی از اصحاب ما، پس از نقل خواب همسر یزید، می نویسد: «چون یزید صبح كرد، حرم رسول خدا (ص) را فرا خواند و به آنها گفت: چه كاری را بیشتر دوست می دارید، ماندن نزد مرا یا رفتن به مدینه را؟ و شما جایزه ای عالی دارید؟

گفتند: پیش از هر چیز دوست داریم كه برای حسین (ع) نوحه سرایی كنیم. گفت: هر چه می خواهید انجام دهید. آنگاه خانه هایی را در دمشق برایشان خالی كردند و همه ی هاشمیان و قریشیان برای حسین (ع) جامه ی سیاه پوشیدند و بنابر نقل مدت هفت روز نوحه سرایی كردند...» [19] .

بلكه باید گفت كه سوگواری و نوحه سرایی برای حسین (ع)، در طول مدت حضور آنان در دمشق، انجام می شد. زیرا این كار تنها به ریختن اشك خلاصه نمی شد، بلكه رسالت خون حسین بود كه پایه های حكومت یزید را به لرزه در آورد؛ و بلكه راه نابودی هر ستمگری چون یزید بود.

ابن اعثم گوید: «چند روزی را ماندند و برای حسین (ع) گریه و نوحه سرایی كردند» [20] .

ابن نما گوید: «زنان در مدت اقامتشان در دمشق با اندوه و ناله و نوحه سرایی و با شیون و زاری گریه می كردند. مصایب اسیران، بسیار بزرگ و جانكاه و زخمهاشان درمان ناپذیر بود» [21] .


سید بن طاووس گوید: «آنان در مدت اقامتشان در سرزمین یاد شده برای حسین (ع) نوحه سرایی می كردند» [22] .


[1] انساب الاشراف، ج 3، ص 417.

[2] روضة الواعظين، ج 1، ص 191.

[3] العقد الفريد، ج 5، ص 132؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 273.

[4] الفصول المهمة، ص 195؛ ر. ك: جواهر المطالب، ج 2، ص 295؛ نور الابصار، ص 132.

[5] تاريخ الطبري، ج 4، ص 353؛ و ر. ك: المنتظم، ج 5، ص 344؛ تذكرة الخواص، ح 265؛ الكامل في التايخ، ج 4، ص 86؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 73؛ البداية و النهاية، ج 8، ص 197؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 399؛ البحار، ج 45، ص 142.

[6] انساب الاشراف، ج 3، ص 419 نيز ر. ك: تذكرة الخواص، ص 265، آنجا كه مي گويد: چون زنان حسين بن علي (ع) بر زنان يزيد وارد شدند گفتند، وا حسينا! يزيد صدايشان را شنيد و گفت: اي فريادي كه...

احاله دادن امور به قضا و قدر - بدون درك معناي صحيح آن - روش بني اميه و طرفدارانشان بود؛ و براي اينكه خود را از جناياتي كه مرتكب شده بودند، تبرئه كنند، به ترويج تفكر جبرگرايي در مقابل اختيار و خواب كردن عقول مردم مي پرداختند.

حضرت آيت الله جعفر سبحاني در كتاب ابحاث في الملل و النحل، (ج 1، ص 233) مي نويسد: بني اميه مسأله قضا و قدر را ابزاري براي توجيه كارهاي زشت خويش قرار دادند؛ و انواع بيهوده گري و فسادي را كه مرتكب مي شدند، به قضا و قدر نسبت مي دادند.

ابوهلال عسكري (در اوايل الاوائل، ج 2، ص 125) مي نويسد: معاويه نخستين كسي بود كه پنداشت همه كارهاي بندگان به خواست خدا انجام مي گيرد. از اين رو در پاسخ ام المؤمنين عايشه درباره ي علت نصب يزيد به عنوان خليفه مسلمانان گفت: كار يزيد، قضايي از قضاهاي (الهي) است و بندگان را به كار خويش اختيار نباشد. (الامامة و السياسة، ج 1، ص 167). وقتي عبدالله نيز دليل نصب يزيد را از معاويه پرسيد، همين پاسخ را به وي داد... حكومت جائر اموي با قدرت هر چه تمام تر كوشيد كه اين فكر را در جامعه ي اسلامي تثبيت كند؛ و مخالفان نيز با ظلم و ستم و تبعيد روبرو شوند. دكتر محمود صبحي (در كتاب نظرية الامامة، ص 334) مي نويسد: «معاويه براي پشتيباني حكومتش از قدرت تنها استفاده نمي كرد، بلكه ايدئولوژي را نيز به كار مي گرفت كه عمق عقيده را زير تأثير قرار مي داد. او ميان مردم اعلام مي كرد كه خلافت ميان او و علي بود و چون خداي را در اين كار داور قرار دادند به نفع او و به زيان علي (ع) رأي داد! نيز هنگامي كه خواست از اهل حجاز براي پسرش يزيد بيعت بگيرد، اعلام كرد كه انتخاب يزيد قضاي الهي است و مؤمنان را در كارشان اختيار نمي باشد. و همچنين نزديك بود در افكار مسلمانان چنين القا كند كه هر چه خليفه فرمان مي دهد، هر چند كه فرمانبرداري خداوند در مخالفت با آنها باشد، قضاي الهي است كه بر بندگان مقدر ساخته است».

چنين دستاويزي به غير اموياني كه در خدمت خلفا و امرايشان بودند نيز سرايت كرد. براي مثال هنگامي كه عبدالله بن مطيع به عمرو بن سعد بن أبي وقاص به خاطر قتل امام حسين اعتراض كرد و گفت: «همدان و ري را بر قتل پسرعمويت برگزيدي»، چنين پاسخ داد: «اينها اموري بود كه از آسمان مقدر شده بود. من پيش از واقعه در كار او انديشه كردم ولي او زير بار نرفت) (طبقات ابن سعد، ج 5، ص 148).

[7] شرح الاخبار، ج 3، ص 158.

[8] تاريخ الطبري، ج 4، ص 355؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 84؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 293.

[9] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 73.

[10] تسلية المجالس، ج 2، ص 399.

[11] بحارالانوار، ج 45، ص 142.

[12] الطبقات الكبري، ص 83؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 303؛ عبرات المصطفين، ج 2، ص 289، به نقل از مرآة الزمان، ص 100.

[13] بحارالانوار، ج 45، ص 196؛ و ر. ك: نور الابصار، ص 135، كه خواب را به طور مفصل نقل كرده است.

[14] تاريخ الطبري، ج 4، ص 355؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 86؛ تذكرة الخواص؛ ص 365؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 191؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 295.

[15] تاريخ الطبري، ج 4، ص 353؛ الكامل في التايخ، ج 4 ص 87؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 73؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 399؛ بحارالانوار، ج 45، ص 142.

[16] الطبقات الكبري، ص 83؛ نيز ر. ك: تذكرة الخواص، 262؛ عبرات المصطفين، ج 2، ص 289، به نقل از مرآة الزمان، ص 100؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 303.

[17] انساب الاشراف، ج 3، ص 417.

[18] الملهوف، ص 213؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 384.

[19] بحارالانوار، ج 45، ص 196.

[20] الفتوح، ج 2، ص 185.

[21] مثيرالاحزان، ص 102.

[22] الملهوف، ص 219.